- الو گرفتن
- شعله ور شدن، مشتعل شدن، اشتعال
معنی الو گرفتن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گرفته شدن راه گلو گیر کردن چیز در گلو، دچار رنج و الم و غصه شدن، گرفتن و فشار دادن گلوی انسان یا جانوری را، دچار رنج والم کردن
تاثیر پذیرفتن
تاء دب ادب پذیرفتن فرهنگ پذیرفتن
دستوری گرفتن اجازه خواستن رخصت خواستن دستور گرفتن
یادبود برای مرده گرفتن
چله داشتن، نذر و نیاز کردن، در چهلم مرگ عزیزی عزاداری کردن
انس گرفتن به (با) کسی. الفت یافتن با او استیناس
پهلو گرفتن کشتی. بساحل پیوستن آن بکرانه آمدن آن: کشتی خاص خلیفه پو گرفت در کران اندر زمان پهلو گرفت. (دهخدا)
پیمان گرفتن، عهد گرفتن
گرو گرفتن، چیزی را به رهن گرفتن، گرو کردن
کنار گرفتن
در ساحل ایستادن و لنگر انداختن کشتی
در ساحل ایستادن و لنگر انداختن کشتی
احاطه کردن، محاصره کردن، گرداگرد کسی یا چیزی را گرفتن، در میان گرفتن، اشغال کردن، تصرف کردن
در تصوف مدت چهل روز در گوشه ای به سر بردن و به ذکر و عبادت مشغول شدن، خواندن ذکر و دعاهایی به مدت چهل روز برای گرفتن حاجت
مراسم روز چهلم فوت کسی را در سر خاک او برگزار کردن
مراسم روز چهلم فوت کسی را در سر خاک او برگزار کردن
صله یافتن: پاداش یافتن جایزه گرفتن انعام گرفتن
پارسی است تلا گرفتن در زر گرفتن مطلا کردن بزر گرفتن: دندان را طلا گرفت
یا غلط گرفتن از کسی. نشان دادن خطای او (غالبا در قرائت و املا)
پیشگویی کردن کندایی پیش بینی کردن حوادث در وقایع گذشته و آینده کسی فال زدن تفال کردن
در دست گرفتن بدست گرفتن، تصرف کردن، پایین آوردن، توقیف کردن بازداشتن
پیمان گرفتن پشت گرفتن عهده گرفتن از کسی پیمان گرفتن: من از او قول گرفتم که فردا به منزل ما بیاید
چیزی یا شخصی را بعنوان رهن گرفتن رهن ستدن مقابل گرو دادن
احمق دانستن ابله پنداشتن
طالع دیدن، از نیک و بد بخت و طالع خود یا دیگری آگاه شدن و از آیندۀ وضع و حال اطلاع یافتن، فال دیدن
пришвартовываться
получить наличные
anlegen
Bargeld bekommen
пришвартовуватися
зняти готівку
wypłacić gotówkę